رودخونه
وقتي در حال گريه كردن بود يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي كني؟
هيزم شكن گفت كه تبرم توي رودخونه افتاده. فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت. '' آيا اين تبر
توست؟'' هيزم شكن جواب داد: '' نه
فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين تبر توست؟ دوباره،
هيزم شكن جواب داد : نه
زیرا خدا بسیار بخشنده است. هر که آمد چیزی خواست، یکی بالی برای پریدن و دیگری
پایی برای دویدن، یکی جثه ای بزرگ و . . . یکی دریا و دیگری آسمان را انتخاب کرد.
در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت: من چیز زیادی از این هستی نمی
خواهم. تنها کمی از خودت ، تنها کمی از خودت را به من بده. و خدا کمی نور داد
و نام او کرم شب تاب شد.
خدا گفت:آن که نوری با خود دارد بزرگ است حتی اگر به قدر ذره ای باشد و گفت: این
کرم کوچک بهترین را خواست ،زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست .
می خوام برم
مي خوام برم پا ندارم
مي خوام نرم جا ندارم
گريه كنم دل ندارم
داد بزنم نا ندارم
بودنم با تو حرومه
ديگه همه چي تمومه
آخ که اين لحظه چه شومه
چه شومه
من دلم تنگ ميشه
تو دلت سنگ ميشه
نذار اين تنگ بلور
بشكنه با اين غرور
ميخوام برم پا ندارم
مي خوام نرم جا ندارم
گريه كنم دل ندارم
داد بزنم نا ندارم
بودنم با تو حرومه
ديگه همه چي تمومه
آخ که اين لحظه چه شومه
چه شومه
من دلم تنگ ميشه
تو دلت سنگ ميشه
نذار اين تنگ بلور
بشكنه با اين غرور
من دلم تنگ ميشه
تو دلت سنگ ميشه
نذار اين تنگ بلور
بشكنه با اين غرور
مهم بودن خوبه ولي خوب بودن خيلي مهم تره . . .![]()
قلب شکستن هنر انسان هاست ، گر شکستي قلبي
فردا ميشکند دگري قلب تو را . . .![]()
مثل ساحل آرام باش ، تا مثل دريا بي قرارت باشند . . .![]()
هميشه خواستني ها داشتني نيست ، هميشه داشتني ها خواستني نيست . . .![]()
توي دنيا دو نفر باش يکي واسه خودت و يکي براي ديگري
واسه خودت زندگي کن و براي ديگري زندگي باش . . ![]()
گفتی از احساسم برایت بنویسم
میخواهم برایت بگویم از احساسم
میدانی چه احساسی دارم به تو
دستت را بر روی قلبت بگذار تا بگویم برای تو
قلبت به عشق چه کسی متیپد
قلبت به عشق کسی میپتپد که قلبش برای تو میتپد
دستم را بر روی قلبم گذاشتم و گرمای دستانت را احساس کردم
گوش کن به صدای تپشهای قلبت،
صدا کن اسم او را که دوستش داری
صدا کردی اسمم را ، سرت را بر روی سینه ام گذاشتی و فریاد عشق را شنیدی
صدایی که از قلب من بود ، همان فریاد تو بود ، فریاد زدم دوستت دارم
آنچه در قلب تو بود ، احساس من بود
عزیزم گفتن این احساس بهانه ی من بود
خواستم تو از احساست بگویی ،
شنیدم احساس تو را ، حس کردم گرمای وجودت را
لبخند بر روی لبانت نشسته
میدانم چقدر این احساس به دلت نشسته
زمزمه های عشق
باز هم برایم بگو از خودت، از آن مهر و محبتی که در دلت است
میخواهم غرق شوم در مهر و محبتهایت
میخواهم از حالا تا آخر عمر ببوسم گونه هایت
میخواهم بگویم خیلی دوستت دارم
میخواهم بمیرم و بعد بگویم شدم فدایت
باز هم میگویم برایت ، باز هم مینویسم به عشقت
تا نفس در سینه دارم، عشق تو را همیشه در دل دارم
هنوز صدای آن فریاد در گوشم است ...
هنوز امواج زیبای احساست ، عاشقانه در آغوش میگرد ساحل دلم را...
این دل که به تو بسته است را نشکن ، و دلی که امیدوارم به فرداها است را ناامید نکن.
با تو بودن را میخواهم برای زندگی ، در کنار تو بودن را میخواهم برای آرامش اما زندگی بدون تو را نمیخواهم ،حتی با تمام زیبایی هایش.
زیبایی زندگی من تویی ، شیرین ترین لحظه های زندگی با تو است .
دل به رویاهای با تو بودن بسته ام ، رویاهایی که کاش حقیقت زندگی من و تو شود.
با تو بودن را میخواهم برای خوشبختی ، خوشبختی بدون تو میسر نیست ، با تو میتوانم عاشقترین باشم.
دلم را به فرداهای در کنار تو بودن بسته ام ، از کنارم نرو که این دل بی طاقت است.
دلم مثل حباب روی آبی است که تنها بدون تو می شکند.
نشکن دلم را ، با آن مدارا کن ، او هیچ چیز از تو نمیخواهد ، تنها قلبت را میخواهد.
دلم را به قلب مهربان تو بسته ام ، تا با مهر و محبتت همیشه عاشق بماند.
با تو بودن را برای رسیدن به قله خوشبختی میخواهم ، با تو بودن را برای با تو پرواز کردن میخواهم.
پرواز من و تو در اوج آسمانها مثل دو کبوتر عاشق.
دو کبوتری که هیچگاه بدون هم پرواز نمیکنند.
دلم را به لحظه های زیبای با تو بودن خوش کرده ام ، با من بمان و این دلخوشی را از من نگیر.
چه آسون چه راحت ازش گذشتم دلم رو به قلبی دیگه سپردم
پریشون و گریون و دل شکسته هنوزم به هیچکی دلی نبسته
چقدر می گفت دوباره، دوباره برگرد چه روزا که بی من تنهایی سر کرد
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود می نالید
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند…
مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.
موعد عروسی فرا رسید زن نگران صورت خود… که آبله آن را از شکل انداخته بود و شوهر او هم کور شده بود
مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد…
۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود…
همه تعجب کردند…
مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم …
دلی که خیلی تو را دوست دارد و تنها تو را دارد.
بشنو که این دل یک عالمه حرف دارد،
حرفهای عاشقانه برای تو ، گوش کن به درد دلم.
تو همانی که دلم میخواست و آرزو داشت تا تو برای او شوی .
تو همان رویایی هستی که این دل درونش نهفته بود.
یک رویای پر از عشق…
تویی همان یار باوفا ، یکرنگ و بی ریا .
بشنو نوای عاشقانه دلم را ، گوش کن به آهنگ این دل…
آهنگی به سبک صدای دلنشینت و حرفهای عاشقانه ات.
هر چه این دل از مهربانی های تو بگوید باز هم کم است.
بشنو راز این دل را ، راز صادقانه ای که درونش عشق و محبت تو است.
درونش یک دنیا حرفهای ناگفته است ، حرفهایی که درد این دل عاشق من است.
بشنو درد این دل را که به عشق تو زنده است.
دلی که با تو همان عاشقترین عالم است.
احساس آرامش میکنم وقتی تو به حرفهای این دل عاشقم گوش میکنی.
احساس میکنم که حرفهای من برایت شیرین است ، میدانی که اینها همه حقیقت این دل عاشق است.
بشنو که این دل میخواهد زیباترین کلام درونی اش را به تو بگوید .
اینبار با فریاد درونی اش ، با تمام وجودش میگوید که خیلی تو را دوست دارد.
گوش کن به نوای شیرین دوستت دارم
نوای عاشقانه ای که از اعماق دلم می آید.
دلم را در آغوشت بگیر و با تمام وجود گرمای آن را حس کن.
گرمایی که از کلام مقدس عشق سرچشمه میگیرد .
این دل ، همین دلی که اینک در آغوش مهربان تو است میخواهد تا ابد برای تو یکرنگ و عاشق بماند پس آن را برای همیشه نزد خود نگه دار ، ای تو که لایق این قلب عاشق من هستی.
مواظب قلب عاشقم باش که نشکند، نه به این خاطر که قلب من است ، تنها به این خاطر که تو در قلبمی .بشنو نوای این دل را ، با آهنگ دلنشین عشق و شعر زیبای دوستت دارم …
شاید بارها به خود گفته اید: «خوش به حال فلانی؛ واقعاً خوشبخت است!» اما غافل از اینكه خوشبختی چیزی نیست كه فقط متعلق به فرد خاصی باشد. همه ما به نوعی خوشبخت و سعادتمند هستیم اما شاید برای درك و لمس این خوشبختی كه در وجود تك تك ما به ودیعه گذارده شده، تاكنون تلاشی نكرده ایم.
واقعاً خوشبختی چیست؟ كجا بایستی آن را یافت؟ خوشبخت كیست و علت خوشبخت بودنش چیست؟ شاید اگر كمی با خود صادق باشیم و به قولی چشم ها را بشوییم و به گونه ای دیگر بنگریم، خود را نیز خوشبخت و سعادتمند بدانیم چون خوشبخت بودن در واقع فقط یك حس زیبا و دلنشین است. پس فقط كافی است بخواهیم و سعی كنیم درك این حس زیبا را در خود شكوفا نماییم. خوب است بدانیم كه افراد خوشبخت، در واقع خود را عامل خوشبختی و سعادت شان می دانند زیرا خود را محق آن می دانند، چون آنها به خوبی به این امر واقف هستند كه انسان هرآنچه را كه اراده كند، می تواند به اذن الهی خلق كند. در واقع انسان- این موجود الهی و رحمانی- قادر است با قدرت فكر و اندیشه اش شرایط زندگی را به گونه ای كه خود می خواهد رقم زند، پس بیایید قبل از هرچیز، خود را دریابیم. افراد خوشبخت به خوبی قادرند بین تنش و آرامش، بین آنچه كه دارند و آنچه كه طالب آن هستند و بین امكانات و تمایلات خود تعادل و توازن برقرار كنند. آنها نه تنها به سعادت و خوشبختی می اندیشند بلكه اصول صحیح و اساسی زندگی كردن را به خوبی می دانند و از لحظه لحظه زندگی خود لذت می برند و چون افرادی خوش بین هستند اغلب در زندگی شان شاهد اتفاقات خوب و زیبا می باشند.
میخواهم تو را ، در همین لحظه، همینجا
نیاز دارم به تو ، به تو ای عشق بی همتا
میخواهم تو را ، میخواهم تو را ، در همین لحظه ، همینجا
طاقت ندارم دیگر، حس کن احساس این دل تنها
بیا آغوشم باز است برایت ، بیا که بدجور تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
میخواهم تو را ، در همین اوج بی قراری ام ، در سکوت تلخ اتاق خالی ام
میخواهم تو را ، برای تسکین این چشمهای بهانه گیر
میخواهم تو را ، برای درد دل با این قلب گوشه گیر
نیاز دارم به تو ، نه دیگر طاقت زندگی را ندارم، دور از تو
میخواهم در همین چند صباحی که زنده ام در کنار تو باشم
نه اینکه همه ی روزها را در انتظار تو باشم
آنقدر انتظار بکشم تا تو بیایی ، چقدر آن لحظه تلخ است اگر نیایی
نه، تو می آیی ، می آیی و مرا با خود به رویاها میبری
میخواهم تو را در این لحظه ،
از من نخواه که آرام بگیرم ،
به خدا خیلی وقت است دلم به هوای آمدنت نشسته
دیگر دارم نفس کم می آورم در این هوای انتظار
دیگر دارم از حال میروم، تو به داد من برس ای عشق ماندگار
میخواهم تو را ، در همین لحظه ، همینجا
دوست دارم تو را قدر تمام دنیا
به عشق بودنت با تو بودن را دوست دارم
به عشق بودنت فریاد زدن را دوست دارم
میخواهم فریاد بزنم که تا دنیا دنیاست و
آسمان بالای سر ماست ،
به عشق تو زندگی کردن را دوست دارم.
با آن احساس زیبایت جان میدهی به من ، عشق من
چه روزهای آرامی دارم با تو ، چه زیبا میشود این زندگی با تو
کاش زودتر تو را میدیدم ، کاش زودتر با قلب مهربانت آشنا میشدم
تو چه کردی با دلم ، دلم بدجور عاشقت شده
تو چه هستی عشق من ، مرا دیوانه ی خودت کردی
از چشمانت بنویسم یا از قلب مهربانت
از احساست بنویسم یا از صدای دلنشینت
نه دیگر، من کم آورده ام ، تو بگو از آن حرفهای عاشقانه ات
چرا به من خیره شده ای ، چرا سکوت کرده ای و حرفی نمیزنی
مگر تا به حال کسی مثل من دیوانه ات نشده
مگر تا به حال کسی اینگونه عاشقت نشده
به تو حق میدهم ، حال خودم را که میبینم ، باور نمیکنم که اینگونه اسیرم
جرعه ای از آب چشمه ی زلال دلت را نوشیدم
همانجا ، در کنار همان چشمه ی زلال غرق شدم در احساسات یک عشق ماندگار
اینگونه مرا نگاه نکن ، فکر کرده ای که از نگاهت خسته میشوم ،
نه عزیزم بیشتر از اینکه هستم عاشقت میشوم
پس آنقدر نگاهم کن ، تا دیوانه شوم ،

باز هم نگاهم کن تا از حال بروم و فدای عشقت شوم.

